دیشب چهارشنبه سوری بود و طبق روسوم چند سال اخیر ما ایرانی‌ها بساط نارنجک و دینامیت و ترقه و آتیش فراهم بود تا جوانان این مرز و بوم تمام عقده‌های خودشان را با زدن نارنجک‌هایی که بخاطر کل کل با بچه‌های کوچه بغلی و در جهت تخریب محل خود ساخته‌اند را منفجر کردند.
سرپی: دیشب چهارشنبه سوری بود و طبق روسوم چند سال اخیر ما ایرانی‌ها بساط نارنجک و دینامیت و ترقه و آتیش فراهم بود تا جوانان این مرز و بوم تمام عقده‌های خودشان را با زدن نارنجک‌هایی که بخاطر کل کل با بچه‌های کوچه بغلی و در جهت تخریب محل خود ساخته‌اند را منفجر کردند. شوخی‌های جالبی با مراسم چهارشنبه‌سوری شده که با هم میبینیم.
«فریور خراباتی» نوشت: طرف پنجاه هزار تومن داده یه بالون آرزوها خریده، میگه خدایا یا امسال مهاجرت کنم یا خونه‌مو عوض کنم و به کسی که دوستش دارم برسم… تو با این بالون تهش بتونی آرزو کنی توی عید اسهال نشی!
خاطره جالب و عاشقانه «حاج امیر» از مراسم چهارشنبه سوری را بخوانید: چهارشنبه سوری شد اینو یادم افتاد، ۱۴ سالم بود تو کوچه اومدم از رو آتیش بپرم، دختر همسایمون گفت خیلی مراقب باش آخه جیگر زود میسوزه، من الان ۱۳ ساله دارم با این جمله زندگی میکنم.
«احسان» در مورد روی کار آمدن کودکان در مراسم چهارشنبه سوری توئیت زد: با فشفشه دم خونه وایستاده بودم، یه پسر چهارده پونزده ساله با کلی نارنجک اومد جلو بهم گفت: عمو برو خونه دست و بالت میسوزه.
کاربری به نام «خلافکار» هم از سرو صدای ترقه‌ها شاکی است : جدی هر سال چهارشنبه سوری میفته سر زبونا که خانوم حامله تو خیابونه ترقه نندازید، باید حتما حامله شیم تا بدونید ما هم میترسیم ؟ بیا لگد زد بیشرف نزن.
«میلو» از انتقام در شب چهارشنبه سوری گفت: تو مجتمع ما چهارشنبه سوری دیگه یه جشن آتیش بازی ساده نیس بلکه فرصتیه برای انتقام از همسایه های دیگه. مثلا من خودم دیدم با ترکوندن خونه همسایه دلم خنک نمیشه بچشو دوساعت گروگان گرفتم..
«آقا الماسی» گزارشی از حملات نیروهای خودی به محلات دیگر جنوب شهر تهران در شب چهارشنبه سوری داد: تلفات برابر بود، فرمانده لوجستیک نظام آباد رو گرفتیم، چندتا تکآور از نازی آباد گیر افتادن ولی ارزشش رو داشت، تو برگشت به مقر متوجه حمله از سمت ارتش سرخ فلاح شدیم، فهمیده بودن نیرو تو محل نیست ما رو هدف گرفته بودن، نیروی کمکی از خزانه کافی نبود درگیری در سطح بازار دوم ادامه داره.
«پری‌ناز» حالی شاعرانه در شب چهارشنبه سوری دارد: در سمت توام دلم باران
دستم نارنجک
دهانم زولبیا.
«روانشناس روانی» هم از سر و صدای زیاد به مرز انفجار رسیده است: محل ما یه سروصداییه که خود حضرت ایوبم بود دیگه الآن حداقل یه مشت تو دیوار میزد :))
«سعید» از تحریم ایران به خاطر چهارشنبه سوری گفت: همین چارشنبه سوری رو دیدن که تحریم تسلیحاتیمون کردن دیگه.
«محمدرضا» هم از بی‌اخلاقی نسل جوان نوشت: متاسفانه این نسل جدید خیلی پررو ،گستاخ و حاضر جوابن. به پسره میگم پسر جون ترقه ننداز زشته، تو چشمام زل زده میگه عمو اگه زشته چرا خودت میندازی.
«امید»، میدان جنگ محل خود را ترسیم کرد: رفتم دو تا خیابون بالاتر چیزی بگیرم، جوری که بمب و نارنجک و ترقه میزدن احساس کردم وسط عملیات جنگی هستم. خاکریزم نذاشته بودن که حداقل پناه بگیریم؛ این چه وضعشه.
«محمود» از شیطنت پدر خود در شب چهارشنبه سوری گفت: پدرای مردم باید بچه هاشونو کنترل کنن تو ترقه بازی آسیب نبینن اونوقت ما باید سه تایی بابامونو کنترل کنیم؛ رفتیم تو کوچه میبینیم زیر پای هرکی رد میشه کپسولی میندازه میخنده :)))))
«سولی دخت» از سقوط محله خود خبر داد: محله ما سقوط کرد؛ با توجه به سر و صداها و دود هایی که مشاهده میشه احتمالا در خیابان ها و معابر اصلی تانک آوردن و گرنه این صداها صدای ترقه عادی نیست… حلالم کنید.
